پست` گزارش مردي را نوشت که براي کوهپيمايي به کوهستان رفته بود که ناگهان برف و کولاک او را غافلگير کرده و در نتيجه راهش را گم کرد ... از آنجا که براي چنين شرايطي پوشاک مناسبي همراه نداشت، ميدانست که هرچه سريعتر بايد پناهگاهي بيابد، در غير اينصورت يخ ميزند و ميميرد.
عليرغم تلاشهايش دستها و پاهايش بر اثر سرما کرخت شدند. ميدانست وقت زيادي ندارد.
در همين موقع پايش به کسي خورد که يخ زده بود و در شرف مرگ بود.
او ميبايست تصميم خود را ميگرفت. دستکشهاي خيس خود را در آورد، کنار مرد يخزده زانو زد و دستها و پاهاي او را ماساژ داد.
مرد يخزده جان گرفت و تکان خورد و آنها به اتفاق هم به جستجوي کمک به ديگري، در واقع به خودشان کمک ميکردند.
کرختي با ماساژ دادن ديگري از بين ميرفت.
ما انسانها در واقع با کمک کردن به ديگران به خود کمک ميکنيم.
خيلي وقتها همدلي با ديگران حتي ميتواند از بار دلهاي خودمان کم کند.
به محض اينکه کاري در جهت منافع کسي انجام ميدهيد نه تنها او به شما فکر ميکند، بلکه خداوند نيز به شما فکر ميکند.
فراموش نکنيد : دستهايي که کمک ميکنند مقدستر از دستهايي هستند که تسبيح مي گردانند
نظرات شما عزیزان:
|